خواستگار

  کاش می شد واسم خواستگار میومد بعد من 


می گفتم:شما اومدید منو بگیرین؟

 

اونا هم می گفتن:بله! 


بعد من می دویدم و داد می زدم:اگه 


می تونید منو بگیرید…اگه می تونید منو بگیرید… 


بازی می کردیم کلی هم دور هم خوش می گذشت . .

نظرات 8 + ارسال نظر
باران یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 15:38

سحر؟؟؟؟رفتی عایا

نه هستم تو وبت نظر گذاشتم

باران یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 15:14

سجاد داداش خودت هس دیگ داش واقعیته؟؟؟

اره داداش واقعیه واقعیمه از خونمه عاشقشم میمیرم براش

sajjad یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 11:17 http://www.pesarmehraboon.blogfa.com

na baran khanoom ras mige dare

داداش بیا به این باران ثابت کن که من یه عالمه خواستگار دارم باورش نمیشه که
هی میگه باید ترشی بندازی

باران یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 10:16

من دیگه خونتونو نشمردم چن طبقس.ولی دوروغگو نیستم

باران میدونم کی هستی یادم نرفته ادرستو گم کردم با ادرس بیا که بیام وبت

باران شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 16:31

واقعیت نیس توهمه خیلی وقت پیشه یادم نمیاد اوایلی ک بات اشنا شدم اون موقع

Che dorogha khob bego khonamon chand tabaghast

باران شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 11:18

از کجا میدونی شاید دیدم خبر نداری.خوبه ی بارم گفتی یاددت نی فراموش کار شدیا؟تو خواب دیگ احتمالا شلوغه

اگه دیدی بگو چه رنگیه
تو واقعیت هم شلوغه

باران پنج‌شنبه 21 فروردین 1393 ساعت 10:09

اره دیگ همون توهوایه فانتزی کو پس چرا من نمیبنمشون ؟؟؟

تو ک تا حالا در خونه ی ما رو ندیدی هر کی ندونه فکر میکنه یارانه میدن در حیاطمون اینقدر ک شلوغه

باران سه‌شنبه 19 فروردین 1393 ساعت 13:52

تو همین توهم بمون بیاد ک یکی بیاد تورو بگیره دبه ترشی نیاز داری تو

من که در خونمون یه عالمه خواستگار ریخته که

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد